::. کاریکلماتور - 24 - (بازنشر)
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ق.ظ
مادرم بارش را زمین گذاشت و من آغاز شدم..
پ.ن1: 24 امشب هم گذشت و من آغاز 24 سالگیم را تجربه می کنم
پ.ن2: چی شد که این شد : درست در همین دقایق، 1 بامداد من از تاریک خونه ظاهر شدم ، یک کاکل پسر تپل و موفرفری ( من هنوز دنبال این کاکلام کجاست؟) امروز بیست و چهار سال از اون شب میگذره و من یک بزغاله 24 ساله شدم (سال 70 سال بُز بوده) نصف اون روز من نیو فولدر بودم تا اینکه پدرم من رو جمشید صدا زد (تاثیرات فیلم ها بوده احتمالا) ، مادرم محمد تا اینکه داییِ معلوم نیست از کجا بی خبر خورد به دَر اومد تو بزارین امید ، امید خوبه ( بخاطر داشتن خواهری به اسم آرزو ) خلاصه ما با نام امید به عالم هستی سلام کردیم.
۹۴/۱۰/۱۷