مزة دهانِ بزِ فرهاد
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ
۱. قلبم را تحریم کرد و هیچ مذاکرهای با من انجام نداد.
۲. فرهاد دلش از تلخیهای شیرین، شور میزند.
۳. پدر کوهی است بلند، با قلههای برفی.
۴. در چهارراه زندگی به خیابان خوشبختی رسید.
۵. دریا، در سواحل افکارم آفتاب میگیرد.
۲. فرهاد دلش از تلخیهای شیرین، شور میزند.
۳. پدر کوهی است بلند، با قلههای برفی.
۴. در چهارراه زندگی به خیابان خوشبختی رسید.
۵. دریا، در سواحل افکارم آفتاب میگیرد.
پ.ن: چاپ جملاتم در روزنامه جام جم ، ضمیمه چار دیواری 94.02.21
۹۴/۰۲/۲۱